ویژه نامه امام موسی کاظم علیه السلام

تاریخ تولد: آن حضرت روز یک شنبه، هفتم ماه صفر، سال ۱۲۸ هجرى قمرى  در روستائى به نام أبواء بین مکّه معظّمه و مدینه منوّره دیده به جهان گشود.

نام: موسى صلوات اللّه و سلامه علیه.

کنیه: ابوالحسن، ابوالحسن اوّل  ابوالحسن ماضى، ابوابراهیم، ابوعلىّ، ابواسماعیل ، ابواسحاق و… .

لقب: عبد صالح، کاظم، باب الحوائج، صابر، رجل، امین، عالم، زاهر، صالح، شیخ، وفىّ، نفس زکیّه، زین المجتهدین و… .

نقش انگشتر: حضرت داراى دو انگشتر بود، که نقش هر کدام به ترتیب عبارتند از: «حَسْبِیَ اللّهُ»، «المُلْکُ لِلّهِ وَحَدَهُ»

پدر: امام جعفر، صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم.

مادر: حمیده مصفّاه اندلسى، دختر صاعد بربرى.

مدّت امامت: حضرت روز دوشنبه ، ۲۵ شوّال ، سال ۱۴۸ هجرى قمرى ، پس از شهادت پدر بزرگوارش ، در ۲۰سالگى منصب امامت و زعامت جامعه اسلامى را به عهده گرفت و تا سال ۱۸۳ هجرى ، امامت آن حضرت به طول انجامید.

مدّت عمر: آن حضرت مدّت ۲۰ سال و بنابر نَقلى ۱۹ سال، هم زمان با پدر بزرگوارش و مدّت ۳۵ سال پس از آن ادامه حیات داد که جمعا ۵۵ سال طبق مشهور، عمرى با برکت و پر از مشقّت را سپرى نمود، گرچه بعضى عمر آن حضرت را تا ۵۸ سال نیز گفته‌اند.

علّت زندانى شدن: در آن سالى که هارون الرّشید به سفر حجّ رفت و در کنار قبر حضرت رسول صلى الله علیه و آله جمعى از بنى هاشم و از آن جمله امام موسى کاظم علیه السلام را دید، که جهت زیارت قبر آن حضرت حضور دارند.

هنگامى که هارون الرّشید نزدیک قبر مطهّر رسید، گفت : «السّلام علیک یا رسول اللّه ! یا بنى عمّى!» یعنى؛ سلام بر تو اى رسول خدا!اى پسر عمویم. در همین حال، امام موسى کاظم علیه السلام جلو آمد و هنگامى که نزدیک قبر مطهّر رسید؛ اظهار داشت: «السّلام علیک یا أبه!» یعنى ؛ سلام بر تو اى پدر.

هارون الرّشید با دیدن چنین صحنه‌اى ، چهره خود را درهم کشید و کینه و عداوت آن حضرت را بر دل گرفته و مصمّم بر تحقیر و قتل حضرت شد.

مضافا بر آن که سخن چینان دنیاپرست و ریاست طلب – که در هر زمان بوده و هستند – از موقعیّت سوء استفاده کرده و در هر فرصت مناسبى بر علیه آن حضرت نزد هارون بدگوئى و سخن چینى نموده و او را بر علیه حضرت، تحریک مى کردند.

تا آن که هارون به بغداد مراجعت کرده و دستور جلب آن حضرت را صادر کرد؛ و حضرتش را در بصره زندانى گرداند.

و چون مدّتى را در آن جا سپرى نمود، به بغداد منتقل شده ؛ و در زندانى مخوف و وحشتناک تحت انواع شکنجه هاى جسمى و روحى محبوس ‍ گردید.

عامل شهادت: بنابر مشهور حضرت توسّط سِندى بن شاهک ؛ و به دستور هارون الرّشید مسموم گردید؛ و در روز جمعه، ۲۵ رجب ، سال ۱۸۳ هجرى قمرى  در زندان بغداد به شهادت رسید؛ و جسد مطهّرش در قبرستان بنى هاشم کاظمین دفن گردید.

سلاطین هم عصر حضرت: دوران امامت آن حضرت هم زمان بود با حکومت منصور دوانیقى ، محمّد مهدى عبّاسى ، هادى عبّاسى، هارون الرّشید.

تعداد فرزندان: مرحوم سیّد محسن امین رحمه اللّه علیه تعداد ۱۸ پسر و ۱۹ دختر از فرزندان امام موسى کاظم علیه السلام را نام برده است؛ ولى بعضى دیگر گفته اند: آن حضرت داراى ۳۷ دختر و ۲۳ پسر بوده است .

نماز آن حضرت: دو رکعت است، در هر رکعت پس از قرائت سوره حمد، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده مى شود.

و پس از پایان سلام نماز، تسبیحات حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام گفته مى شود؛ و سپس حوائج و خواسته‌هاى خویش را از درگاه خداوند متعال تقاضا نموده ، که ان شاء اللّه بر آورده خواهد شد.

روز 25 رجب

روز 25 رجب سالروز شهادت مردى است که به قدرت مسلط زمانه ‏اش «نه» گفت و تا به آنجا رفت که رژیم طاغوتى هارون براى ادامه حیات ننگین خویش همه عوامل و نیروهایش را به ستیزه با آن انسان آزاده زمان بسیج کرد. چرا که همین یک کلمه‏ ى «نه» براى دستگاه فاسد هارون بسیار گران تمام شد.او نه گفت و تمام رزمندگان علوى در صفوف ایستاده در کنار او صف زدند و قیامها و نهضت ها آغازیدند و در راه پیروزى حق بر باطل و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبه‏ ى دار و سلولهاى زندان ایستادند و از خود حماسه‏ هائى بجا نهادند که تا نابودى و از بین رفتن دستگاه جبار بنى العباس ادامه یافت و نام پیشواى آزادى بخش جهان اسلام را جاویدان ساخت و هنوز هم که چندین قرن از مبارزات امام میگذرد مردم آزادیخواه بدستگاه ستمگرى هارون با دیده نفرت و لعن مینگرند و مسببین و طراحان نقشه ‏هاى ضد انسانى را شایسته‏ ى نام انسانى نمیدانند.

اکنون باید دید عامل این طرح شیطانى و نقشه خائنانه چه بوده است؟
نفوذ معنوى، تفوق روحى، تبار والا، علم وافر، فضیلت بیکران، شخصیت ممتاز، تقوا و فضیلت، شهرت و اعتبار جمعى و مقام معنوى ارزنده‏ى امام علیه السلام، همه و همه صفات ویژه ‏اى بودند که هارون و سردمداران خلافت عباسى از آن نصیبى نداشتند و این نوع برجستگى‏ هاى فضیلت امام علیه السلام هر کدام بنوبت خود میتوانست موجب تحقیر شخصیت پوشالى هارون گردد و او میخواست با حبس و بازداشت امام عقده‏ ها و حقارتهاى خود را جبران نماید و التیام بخشد غافل از آنکه این نوع شکنجه‏ ها روز بروز بر مقبولیت و محبوبیت امام مى‏ افزود و مبغوضیت و عامل شکست و سقوط هارون را فراهم میساخت.

هارون و دیگر ستمگران ماده ‏گرا نمیتوانند درک کنند که شهادت در راه خدا و ایثار خون در راه پیشرفت آرمان هاى والاى اسلامى عالیترین هدف مردان خدا است که نمونه‏ى مجاهدین حقیقى و پیشروان معصوم قافله انسانیت میباشند اگر دیگران با لیت و لعل و با آرزو و امید در عشق به شهادت زندگى میکنند آنان در متن برنامه زندگى روزانه خود شهادت را گنجانده‏اند و بشهادت افتخار میکنند که نصیب آنان گردد چون شهادت آنان بعنوان الگو سمبل، جانبازى و نثار خون را بر دیگر رهروان حقیقت و عدالت گوارا و مطبوع می سازد و شهد پر ارزش آنرا در کام آنان شیرین‏ تر و گواراتر میسازد.

زندگى پر مجاهده و پر تلاش قهرمان گفتار ما یکى از آن نمونه‏ هاى با ارزش و روشن این فداکاریها و جانبازیها است.

در سال 179 بود که هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا بر پاره‏اى از سعایت ها و گزارش هائى که درباره فعالیت روحانى امام علیه السلام باو رسانده بودند او را از مدینه تبعید کرد و زندانى و بازداشت نمود ولى زندان هاى مکرر و متوالى هارون نتوانست موسى بن جعفر علیه السلام را از بازگوئى حقیقت باز دارد و او را مطیع و فرمانبردار گوش و زبان بسته هارون سازد یکبار او را در بصره پیش عیسى بن جعفر برادر زبیده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس پیش فضل بن ربیع یکى از آجودان هاى مخصوص خود و دیگر بار نزد فضل بن یحیى و آخرین بار در زندان سندى بن شاهک محبوس ساخت که تنها مدت زندان او بیش از چهار سال تمام طول کشید که توام با شکنجه و ناملایمات روحى و جسمى بوده است.

گفتار صاحب ارشاد:
در ارشاد آمده است هنگامى که هارون در مسافرت حج خود وارد مدینه گشت امام با جمعى از اشراف مدینه به استقبال و دیدار او شتافتند پس از مراجعت از دیدار او، امام علیه السلام به مسجد رسول الله صل الله علیه و آله برگشت‏ه نگاهی که هارون به زیارت قبر رسول خدا صل الله علیه و آله شتافت در ضمن سخنان خود خطاب به قبر رسول خدا صل الله علیه و آله اینچنین گفت:

«یا رسول الله انى اعتذر الیک من شیئى اریدان افعله اریدان احبس موسى بن جعفر فانه یرید التشتت بین امتک و سفک دمائها».
اى پیامبر خدا! من در یک مورد از شما عذرخواهى دارم و آن دستگیرى فرزندت موسى بن جعفر است او میخواهد میان مسلمانان اختلاف کلمه بیفتد که منجر به خونریزى آنان گردد.

پس از زیارت تنزیه و تبرئه! که مرسوم ستمگران است دستور داد امام علیه السلام را در مسجد رسول الله صل الله علیه و آله دستگیر سازند و بحضور هارون آوردند او را به بند زنجیر کشاندند و در محملى ترتیب دادند که روى استرى نهاده بودند جمعى را با یکى از آن محملها روانه بصره و جمعى دیگر را روانه کوفه کردند و هدف او از این طرح گم کردن رد پا بود.

بدین ترتیب امام را به بصره وارد ساختند و از آن تاریخ بمدت یکسال تمام تحت نظر او بود .

امام همیشه در حال نماز میگفت:

خدایا من همیشه فراغت بر عبادت را از تو مسئلت میداشتم بر این توفیق شکر گزارم.
هارون نام ه‏اى درباره نقشه قتل امام علیه السلام به عیسى بن جعفر نوشت. او با خواص خود در این‏باره به شور و تبادل نظر پرداخت همگان او را از این عمل بر حذر داشتند و از مسئولیت بزرگ این اقدام هشدار دادند تا اینکه عیسى در پاسخ نامه‏ ى هارون چنین نوشت:
«مدت حبس و بازداشت موسى بن جعفر به درازا کشید و من در این مدت طولانى او را با وسایل گوناگون امتحان کرده‏ ام گاهى جاسوسانى تحت عناوین گوناگون بعنوان آگاهى و اطلاع از مضمون دعاها و گفتارها و مناجاته اى او با او همنشین ساخته ‏ام همگى گزارش داده ‏اند که او فردی است که هرگز از دعا و عبادت خدا خسته نمیشود و همیشه مشغول ‏انجام اوامر الهى است و تاکنون هرگز گزارشى به من نرسیده است او در دعا و نیایش خود بر ضد تو یا من دعائى بکند و نفرینى بنماید تمام ادعیه و درخواسته اى او طلب مغفرت و آمرزش است و درخواست اصلاح عمومى وضع مردم…
اگر شما دستور بدهید شخص دیگرى او را از من به پذیرد بهتر و مناسبت‏تر خواهد بود وگرنه من نمیتوانم او را بیشتر از این نگهدارم او را آزاد خواهم ساخت چون حقیقت اینست که من از نگهدارى ایشان در رنج و تعب بیحد بسر میبرم و وجدانا ناراحت و متاثرم.»(1)

انتقال به بغداد

هارون با دریافت نامه عیسى بن جعفر دستور داد امام را از بصره به بغداد منتقل سازند و تحت نظر مخصوص خود قرار دهند از این رو او را به یکى از آجودان هاى خاص خود بنام «فضل بن یحیى» سپرد تا مراقبت لازم از ایشان بعمل آورند.
فضل او را در یکى از اطاق هاى منزل خود جا داد و افراد خاصى بعنوان بررسى حالات روحى او و جاسوسى و گزارش کار او تعیین نمود تا در کردار و اعمال او دقت و کنجکاوى بیشترى بعمل آورند.
امام مشغول عبادت و اطاعت الهى بود اغلب روزها را روزه دار و شبها را تا صبح به تهجد و شب زنده‏دارى مشغول بود و هرگز از عبادت و راز و نیاز لحظه‏ اى غفلت نداشت فضل نیز با مشاهده این اعمال و رفتار از وجدان خود شرمنده و متاثر شد و نتوانست در مبارزه با خواست‏ه اى وجدان بیش از حد اصرار ورزد و از این رو در زندگى امام توسعه داد و در تعظیم و تکریم و احترام و جلب رضایت او کوشید.

هارون در منطقه «رقه» بسر می برد که گزارش محبت ها و احترامات فضل را بر او رساندند او از این عمل فضل ناراحت شد و گفت به او بنویسند:
«این عمل تو بسیار ناگوار است تو ماموریت دارى که با رسیدن نامه او را بقتل برسانى» فضل نامه را خواند ولى از اجراى دستور آن سرپیچى نمود.

خبر استنکاف فضل به هارون رسید او در نامه دیگرى به عباس بن محمد نوشت و در آن نامه متذکر شده بود شما از وضع عمومى موسى بن جعفر علیه السلام بررسى دقیق بعمل آورید و اگر در رفاهیت و آسایش بسر میبرد او را از فضل بن یحیى تحویل بگیرید.

و در نامه دیگرى به سندى بن شاهک که در پستى و فرومایگى مانند نداشت نوشت که با رسیدن نامه از اوامر و دستورهاى عباس بن محمد امتثال کامل نماید.
نامه رسان هر دو نامه را بمحل خود رساند و دستگاه جاسوسى هارون به فعالیت افتاد و حقیقت را فاش ساخت و دستور صادر شد که فضل بن یحیى احضار گردد او را در حضور سندى عریان ساختند و صد تازیانه بر بدن عریان او زدند و جریان را به هارون نوشتند. هارون در ملاء عمومى اظهار داشت که فضل از اطاعت خلیفه سرپیچى نموده است و او را مورد لعن و تنفر علنى قرار داد و گفت:

«من او را لعن میکنم شما هم او را لعن کنید.»
مردم ناآگاه و غافل همگى با هارون همصدا شدند این خبر به گوش یحیى بن خالد رسید فورا بحضور خلیفه شتافت و در مورد فضل به شفاعت پرداخت و اظهار نمود:
او هنوز جوان است و تجربه کافى ندارد.

من ماموریت او را با کمال میل مى‏پذیرم و رضایت خاطر شما را فراهم میسازم.
هارون خوشحال گردید و از کوتاهى و قصور فضل گذشت و به مردم اعلام نمود فضل در یک مورد مرتکب مخالفت و سرپیچى شده بود ولى‏ او توبه کرد ـ من او را عفو کردم شما هم او را مورد عفو قرار دهید.

آن زبان بسته‏ ها! همگى گفتند ما دوستان کسى هستیم که شما که خلیفه هستید او را دوست داشته باشید و دشمنان کسى هستیم که شما دشمن میدارید!
یحیى بن خالد با جمعى از ماموران عالی رتبه از «رقه» بطرف بغداد رهسپار گشت مردم به استقبال او شتافتند و از هر طرف دور او را گرفتند و در مورد مسافرت او ـ پرسشها کردند. او براى رد گم کردن گفت

:
من براى تعدیل مالیات و نظارت بر امور کارگران خلیفه آمده‏ام و چند روز اول هم باین قبیل امور اشتغال ورزید!

ولى پس از چند روز سندى بن شاهک را بحضور خود خواست و دستور مخصوص هارون را در مورد قتل امام موسى بن جعفر علیه السلام باو اعلام نمود و او هم پذیرفت.
در یکى از وعده‏هاى غذا زهرى در طعام او وارد ساخت و به حضرت خوراند و برخى معتقدند که زهر را در خرما قرار داد و بهر صورت که باشد امام در اثر مسمومیت، دچار تب شدیدى گردید که فقط سه روز زنده ماند.در روز سوم، رهبر و امام معصوم مسلمانان جان به جان آفرین تسلیم نمود و در راه تبلیغ احکام خدا به فیض عظیم شهادت نائل گردید. (2)

صورت جلسه قلابى:

پس از شهادت امام علیه السلام که در اثر مسمومیت صورت گرفته بود سندى چند تن از روحانى نمایان دربارى را که در جمع آنان «هیثم بن عدى» نیز بود وعده اى از ریش سفیدان معتمد بغداد ! و جمعى از ارتشیان و سرداران را بر سر جنازه‏ى امام حاضر ساخت تا آنها نبودن اثر جراحت یا خفگى و مسمومیت و دیگر علائم و آثار جنحه و جنایت را تصدیق و گواهى نمایند و برگى را امضاء نمایند که او با اجل طبیعى از دنیا رفته است آن معتمدان محلى همگى گواهى خود را در پائین ورقه به ثبت رساندند که موسى بن جعفر علیه السلام با اجل طبیعى خود از دنیا رفته است.

سپس تابوت را روى پل بغداد نهاده بعنوان رفع تهمت و ننگ و نکبت از خود در میان مردم اعلام داشتند که همگان بیایند و مشاهده و داورى کنند که موسى بن جعفر علیه السلام با اجل طبیعى خود از دنیا رفته است. (3)
________________________
1 ـ ارشاد مفید ص 251 نجف ـ نور الابصار شبلنجى ص 104 ـ اسعاف الراعبین ص 148
2 ـ داستان مسمومیت امام را از مورخین اهل سنت ـ علامه ابن صباغى در الفصول المهمه ص 220 شبلنجى در نور الابصار ص 491 ابن صباغ مالکى در اسعاف الراغبین ص 148 ابن حجر هیثمى در الصواعق المحرقه ص 191 سید عبد الغفار الغفار در ائمه الهدى ص 111 ـ و مسعودى الذهب ج 3 ص 365 نقل نموده‏اند در آن کتاب چنین افزوده شده است موسى بن جعفر در پانزدهمین سال حکومت هارون در سن 54 سالگى در بغداد بصورت مسمومیت درگذشت.
3 ـ ارشاد مفید ص 282 ـ او در پایان میافزاید ـ میگویند ـ شاید علت اینکه بدن امام را روى جسر نهادند بر این اصل بوده باشد که جمعى از شیعیان در مورد امام عقیده داشتند که او همان قائم منتظر است و حبس طولانى امام آن عقیده را مستحکم‏تر نموده و میگفتند این حبس طولانى، غیبت قائم است، یحیى بن خالد از این نظر دستور داد ـ میان مردم اعلام کنند که این همان بدین موسى بن جعفر است که رافضیان میپندارند او همان قائم منتظر است که نمیمیرد و همگان نگاه کردند و شهادت دادند.
حقیقت مطلب هر چه باشد امام در اثر مقابله با ستمگرى‏ها و دیکتاتورى هارون به شهادت رسید و اهانتى را که هارون در حق امام مرتکب گردید صفحات ـ تاریخ را سیاه کرده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست